گل

1-داداش اینترنتی تا هر وقت خواستن ازش اکانت مجانی بگیرت!و بدون وجدان درد اد لیستشو نو پر از این داداشیهای رنگ و وارنگ کنن! و . .6-داداشی که چشم دیدنشو نداره(همون داداش واقعی خودش)! |
منبع : عصر ایران |
این درحالیست که از سوی دیگر زنی در هلند به نام "بامیلا" اعلام کرد که به دلیل اینکه تاکنون ازدواج نکرده، اکنون سالهاست که با روبات روابط جنسی دارد و زندگی در کنار آنرا دوست دارد و احساس خوشبختی می کند.
بامیلا" در ادامه افزود: به زنانی که دوست ندارند با مردان ازدواج کنند، توصیه می کنم با روبات ازدواج کنند زیرا می تواند به خوبی احساسات زنان را درک کند.
در همین راستا "یمون فان فال" صاحب یکی از فروشگاههای روبات فروشی در هلند می گوید: سالهاست که بسیاری از هلندی ها که دوست ندارند با انسان دیگری زندگی کنند، روبات را برای زندگی مشترک خود انتخاب می کنند زیرا زندگی با روبات به هیچ وجه مشکلاتی را در پی ندارد.
نظر من:
به نظر من کار درستی نیست...ولی برای کسانی که به قول خودشون با عشق ازدواج میکنن و بعداز مدتی زندگی مشترک از هم سیر میشن و احساس شکست میکنن به نظر من اون هوس بوده که زندگی رو باهاش شروع کردن نه عشق...پس برای بعضی ها که فرق عشق و هوس رو بدونن و بفهمن خوبه...البته برای مدتی...نه همیشه...
نگاهت ،چشمه ساری است که مرا با خود به دریای خواب و رویا می برد
لبانت،خسته از سنگینی سکوت تکیه بر هم نهاده اند
هر طلوع آفتاب با اشک چشمان تو وضو می گیرد
و تا غروب مهربانی تو را سجده می کند
توی سرمای زمستون
یه کبوتر روی ایوون
خیس شده پرهای نازش
دیگه بالهاش نداره جون
بس به آسمون نگاه کرد دیگه چشماش شده خسته
آخه اون خبر نداره خودشم بارشو بسته
یه دلش پر اصطرابه یه دلش پر از امیده
توی آسمون آبی اون هنوز جفتی ندیده
دلشو زدش به دریا بره دنبالش به هر جا
اما افسوس یه شکار چی نشسته پشت درختا
تا بلند می شه از ایوون میریزه روی زمین خون
تا میریزه رو زمین خون میشینه جفتش رو ایوون
بس به آسمون نگاه کرد دیگه چشماش شده خسته
آخه اون خبر نداره خودشم بارشو بسته
یه دلش پر اصطرابه یه دلش پر از امیده
توی آسمون آبی اون هنوز جفتی ندیده
به تو مدیونم همیشه مگه می شه بی تو باشم
از شبی که رو به رومه چه طوری بی تو رها شم
به تو مدیونم همیشه مثل شب صبح فردا
مثل موج سرد تنها به نگاه ناز دریا
به تو مدیونم همیشه منه خسته منه بی روح
مثل خاک سرد و تشنه به نوازشهای بارون
آنقدر می گویم از عشقم تا بداند که...
که من عاشقم اگر پایانی هم نباشد من...
من از جاده های بی سرانجام برمی گردم فقط به خاطر تو
کاش خانه ام به شکل دایره بود
کاش افسر نگهبان شب بودم
کاش معاون آفتاب بودم
کاش ماه بودم
وقتی تو بچه بودی
ماه بزرگ بود
وقتی تو میخندیدی
ماه میرقصید
وقتی تو گریه میکردی
ماه دیوانه می شد
وقتی تو حرف میزدی
ماه ساکت بود
وقتی توراه میرفتی
ماه دنبالت می آمد
وقتی غصه میخوردی
ماه آه میکشید
وقتی تو نماز میخواندی
ماه به سجد ه ات میرفت
وقتی تو دعا میکردی
ماه آمین میگفت
وقتی تو کتاب میخواندی
ماه نزدیکتر می آمد
وقتی خوابت نمی برد
ماه لالایی میکرد
ووقتی تو بیدارشدی
ماه رفت
هیچ کس من را چنین آشفته و گریان ندید
هر که دردم را شنید بی اختیار از من برید
تو شدی در زندگی تمام هست و نیستیم
عشق من با من بمان با صد هزار عشقو امید
با ذکر نامت هر شب و روز و سحر می شود
چشمان خیسم تا سحر با ذکر نامت پر امید
عشق من با چشم زیبایت چنین معنا گرفت
یوسفم در چشم معشوقش چنین حسی ندید
آ ن که یوسف را چنین آشفته و عاشق بدید
عشق پاک و ساده ام را ان چنان باید ندید