سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف های قشنگ

دستهایم را تنها تو بگیر ...

 

دستهایم را تنها تو بگیر ...

شعرهایم را تنها تو بخوان

…  و مرا صدا کن

به تماشای بهاران در باغ به فرود برف بر روی درختان غریب

به گذر از راهی پر برگ در فصل خزان

این خزان که چنین می گذرد می توانست بهاران باشد

چه زمستان ملال انگیزی در راهست

باز هم ریزش برف

باز هم شر شر باران در شب باز هم یک شب طولانی

باز هم پنجره ای بسته و دستانی سرد باز هم خیره شدن به در و دیوار اتاق

سال ها پیش زمستان هم زیبایی داشت

خنده ها خنده دیگر بود

دختری بود که در خاطره هایش در شب به تو می گفت سلام

و به همراه تو می رفت به مهمانی گنجشک های کوچک باغ


[ چهارشنبه 86/12/8 ] [ 4:25 عصر ] [ *ماه بانو* ] [ نظر ]